می خواهم و کنجی که بجز یار نباشد


من باشم و او باشد و اغیار نباشد

آن جا اثر رحمت جاوید توان یافت


کان جا ز رقیبان تو آثار نباشد

هر جا که حبیب ست به پهلوی رقیب ست


در باغ جهان یک گل بی خار نباشد

بر من که گرفتار توام، رحم مفرمای


رحم ست بر آن کس که گرفتار نباشد

ما خانه خرابیم و نداریم پناهی


ویرانهٔ ما را در و دیوار نباشد

تقصیر و فارسم رقیب ست، عجب نیست


هرگز سگ دیوانه وفادار نباشد

بی یار به عالم نتوان بود، هلالی


عالم به چه کار آید اگر یار نباشد؟